ختم انعام و تولد مامان
جیگرطلای مامان پنجشنبه ١٦ خرداد تولد من بود.می خواستم دوستامو دعوت کنم و یه کم دور هم باشیم و بزن و برقص راه بندازیم اما بزرگترها (عزیز و مادر و ...)پیشنهاد دادن که ختم انعامی که نذر دارم رو برگزار کنم این شدکه یه تولد کوچولو تبدیل شد به ختم انعام ٥٠ نفره البته به هیشکی نگفتیم تولده.. هفته ی پیش کلا در تدارک ختم انعام بودیم و شامی که با حضور دایی جونا وآنا که از تبریز اومده بود بالاخره به تولد ختم شد. اما شما پسر شلوغ من که فقط بهونه ی من رو می گیری و باید همش کنارت باشم وگرنه گریه می کنی... آنا و آقاجون هم مهمونمون هستن...ساعت خوابت هم بهم ریخته و بابا هم ...
نویسنده :
زهره
15:31